مهم ترنی دارایی بانتن [ فصل ۴]
مهم ترین دارایی بانتن فصل ۴ پارت ۲
از زبان هینا:
ران و ریندو سعی کردن از اون گوشه مراقب سانزو باشن
سانزو روی زمین افتاده بود و با دستی که انگار آسیب دیده بود داشت زخم خونی روی دنده اش رو میگرفت و همچنین بینی خونیش همه اینها باعث شده بود خون زیادی از دست بده
با عصبانیت و نگرانی سمتش رفتم و مایکی رو کنار زدم و بدون توجه به هشدار هدی تاکئومی و کاکوچو نزدیک سانزو شدم جلوی صورتش خم شدم و دستم رو سمتش دراز کردم و وقتی خواست دستم رو بگیر مایکی دستش رو گرفت منم سریع دست مایکی رو گرفتم
و مایکی و همه از کارم تعجب کردن
گفتم: مایکی ... اینکه با افرادی چیکار میکنه به من مربوط نی اما سانزو دوست منه و تو حق نداری اینجوری بهش آسیب بزنی
مایک فقط با نگاه سرد بهم زل زده بود
دوباره گفتم: ولش کن... همین حالا
اما دست مایکی تکون نخورد
دستم رو برداشتم و دوباره گفتم : آه... لطفا.... ولش کن ... مایکی
البته اینو با لحن ملایم و مهربون تر گفتم
مایکی دستش رو برداشت و دست سانزو افتاد زمین
من و کوکونوی سعی کردیم بلندش کنیم ولی نشد کاکوچو اومد جلو و سعی کرد مایکی رو آروم کمه و ران و ریندو اومدن منو کنار زدم و خودشون سانزو رو از اتاق بیرون بردن
زمان حال: چند روز پیش که دعوا شد هیچ کس به من در نورد موضوع و دلیل اصلی چیزی نگفت هیچ کس حتی مایکی.... از اون روز مایکی بیشتر تو خودشه و خیلی بام حرف نمیزنه الکی عصبی میشه و یهو تصمیمات عجیب میگیره که به همه حتی گاهش من آسیب میزنه
البته من میدونم چیزی تو دلش نیست ولی بازم خب..... ترسناکه
احساس میکنم اتفاقی بین مایکی و سانزو افتاده ولی خب چی؟ دقیقا چی؟
ماشین بلخره ایستاد و برای ما درو باز کردن و اول مایکی و بعد من پیاده شدیم مایکی دستمو آروم گرفت و با خودش به سمت خونه بود البته خونه ک چی بگم قصر البته این جور محیط ها برام عادی شده
وارد اتاقش شدیم رو صندلی نشستیم که گفت: باید بات حرف بزنم
هینا :میشنوم
مایکی: معذرت میخوام.... خودتم میدونی .. از اینکه کاری کنم ازم بترسی اصلا خوشم نمیاد ولی ... رفتارم دست خودم نی
بغلش کردم اما با ترس
و گفتم: هر جور باشی دوستت دارم اما لطفا با بقیه بهتر رفتار کن ... اون روز... چی شد مایکی؟
حمایت گرل؟؟؟؟
از زبان هینا:
ران و ریندو سعی کردن از اون گوشه مراقب سانزو باشن
سانزو روی زمین افتاده بود و با دستی که انگار آسیب دیده بود داشت زخم خونی روی دنده اش رو میگرفت و همچنین بینی خونیش همه اینها باعث شده بود خون زیادی از دست بده
با عصبانیت و نگرانی سمتش رفتم و مایکی رو کنار زدم و بدون توجه به هشدار هدی تاکئومی و کاکوچو نزدیک سانزو شدم جلوی صورتش خم شدم و دستم رو سمتش دراز کردم و وقتی خواست دستم رو بگیر مایکی دستش رو گرفت منم سریع دست مایکی رو گرفتم
و مایکی و همه از کارم تعجب کردن
گفتم: مایکی ... اینکه با افرادی چیکار میکنه به من مربوط نی اما سانزو دوست منه و تو حق نداری اینجوری بهش آسیب بزنی
مایک فقط با نگاه سرد بهم زل زده بود
دوباره گفتم: ولش کن... همین حالا
اما دست مایکی تکون نخورد
دستم رو برداشتم و دوباره گفتم : آه... لطفا.... ولش کن ... مایکی
البته اینو با لحن ملایم و مهربون تر گفتم
مایکی دستش رو برداشت و دست سانزو افتاد زمین
من و کوکونوی سعی کردیم بلندش کنیم ولی نشد کاکوچو اومد جلو و سعی کرد مایکی رو آروم کمه و ران و ریندو اومدن منو کنار زدم و خودشون سانزو رو از اتاق بیرون بردن
زمان حال: چند روز پیش که دعوا شد هیچ کس به من در نورد موضوع و دلیل اصلی چیزی نگفت هیچ کس حتی مایکی.... از اون روز مایکی بیشتر تو خودشه و خیلی بام حرف نمیزنه الکی عصبی میشه و یهو تصمیمات عجیب میگیره که به همه حتی گاهش من آسیب میزنه
البته من میدونم چیزی تو دلش نیست ولی بازم خب..... ترسناکه
احساس میکنم اتفاقی بین مایکی و سانزو افتاده ولی خب چی؟ دقیقا چی؟
ماشین بلخره ایستاد و برای ما درو باز کردن و اول مایکی و بعد من پیاده شدیم مایکی دستمو آروم گرفت و با خودش به سمت خونه بود البته خونه ک چی بگم قصر البته این جور محیط ها برام عادی شده
وارد اتاقش شدیم رو صندلی نشستیم که گفت: باید بات حرف بزنم
هینا :میشنوم
مایکی: معذرت میخوام.... خودتم میدونی .. از اینکه کاری کنم ازم بترسی اصلا خوشم نمیاد ولی ... رفتارم دست خودم نی
بغلش کردم اما با ترس
و گفتم: هر جور باشی دوستت دارم اما لطفا با بقیه بهتر رفتار کن ... اون روز... چی شد مایکی؟
حمایت گرل؟؟؟؟
۳.۳k
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.